زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

جدیدا به طور تمام و کمال قضیه ی حمار رو رعایت می کنم...از ضلع جنوب غربی جهارراه یه رست میرم ضلع شمال شرقی...
خونه مون جلوی دانشگاه تهرانه.شب بود...قبل عید بود...حدود 10،11...هوس کردم و رفتم وسط خیابون و دقیقا از روی خط وسط خیابون و صاف از وسط خیابون راه رفتم...
احساس خود ماشین بینی مزمن داره خفه ام می کنه...حالا میشم داداش اوتو؟

وای این پشت چقدر خوشگل شده :))

پ.ن: اینم به خاطر اینکه قالب درست شه...خدمت شما نازلی خانوم :))

سال نو مبارک باشه :)

پ.ن : سعی می کنم تو این سال جدید چیزها رو عوض کنم...حتی اگه مجبور باشم بعد n سال دوباره تکلیف عید انجام بدم...

پ.ن 2 : یه نوشته دیگه صبر کنید قالب درست میشه :-"