زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

مثه دیوونه های قاطی رفتم سر کلاس و سر ترک دیوار هر هر زدم زیر خنده.جوری که professeur de francais که انقذه با صبر و تحمل بودش گفتش چه خبره.اصلا گوش می کنین؟
خوبیش اینه یه خرده هنوز تو وجودم مخ مونده و با این همه گوش نکردن بازم بهم گفتش خوبه.فقط بیشتر تمرین کن(دل خجسته ای داره بیچاره!!!من درس های دانشگاهم رو تمرین نمی کنم)
امروز یکی از کسایی که وبلاگی باهاش آشنا شدم گیر داده بود که یه قرار بذار من چند نفری رو که می خوام ببینم.گفتم من 1 هفته است یه چیز نوشتم فقط 3 نفر دیدن.کسی دیگه منو یادش نیست.ولی گیر داده بود که نه.تو از کامنت هات معلومه که تویی.لحن نوشتنت!!!
چقدر خوش می گذشت قدیما...
خیلی ممنون به خاطر این که خیلی وقت ها دلمو خوش می کردم به اینکه یه روز بالاخره می شنوم قصه ات رو.خیلی وقت ها باهاش آروم شدم :)
نظرات 2 + ارسال نظر
نازلی شنبه 20 خرداد 1385 ساعت 04:51

اووووووووووووووووووووووول :دی به یاد مونا البته
میگم از اینجا شروع نکن...اگه کامنت های پایین رو نخوندی اول برو اونا رو بخون بعد
خوب...باید بگم که جای من هم خالی که باهات به ترک های دیوار بخندم :)) خیلی حال میده

تو کلاس فرانسوی میری؟؟؟؟بابا یه امضا به من بده بی معرفت :(

نازلی شنبه 20 خرداد 1385 ساعت 04:56

همه هم تو رو یادشونه ...یعنی اونایی که باید یادشون باشه هست اونا هم که نیست خوب بهتر چون دوست واقعی نبودن !

واااااااااااااااااااای سجاد هیچ میدونی اولین باری که برام کامنت گذاشتی چقدر ذوق کردم؟؟؟؟بخدا جدی میگم
اون روزی که اومدم دیدم برام نوشتی <کجا بودین؟دنبالتون میگشتیم> یا یه همچین چیزایی (درست یادم نیست) ٫چندین بار کامنتت رو خوندم
آخه برام خیلی عجیب بود که وبلاگم رو بخونی یا اینکه اصلا محلم بذاری !!! چون کامنت هات رو اینور اونور میخوندم و میدونستم خیلی طرفدار داری بعید میدونستم اصلا منو ببینی‌!!!
حالا رو بگو که باهات دوستم ...من که خدا رو همیشه شاکرم که تو رو به عنوان یه دوست سر راهم گذاشت
مرسی سجاد جون مهربون :*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد