آروم آروم میری توی پیاده رو.حوصله نداری اصلا.حوصله هیچ کی رو.حتی از خدا هم دلت می گیره که چرا اینجوری می کنه همش.قشنگ گیر می کنی :(( بازم هیچی دست خودت نیست.کاش بود
از دور که به خیابون نزدیک میشی انگار که شولوغ ترین خیابون دنیاست.ماشین ها انگار از عمد میرن طرف آدم ها که از روشون رد بشن.با اینکه از دور میای و فقط یه تیکه خیابون رو می بینی،می فهمی چون حالت خوب نیست می تونی همون جوری قدم زنون و آروم و بی حس رد بشی از اون خیابون بزرگ و شولوغ.وقتی می رسی بر خیابون انگار همه دور وایساده بودن تا رد بشی.آروم آروم رد میشی...
۲شب پیش: وقتی اس ام اس می زنی نمی دونی واسه چی ۲ شب قبل از دستش ناراحت بودی.اصلا چی گفته بود مگه؟ که همون موقع اس ام اس میاد که خوبم.شب به خیر...
بابا تو هم که مثه ما پر پری! چمونه ماها؟؟؟:(
خبری ازتون نیست
آدم یک کارایی رو دوست نداره اما............
سلینجر کتاب جدیدی ازش ترجمه نشده؟
چرا اینقد کم پیدایی؟؟بابا پاتو بردار مارم ببین!:دی
من دارم از دست نوشته های تو دیوونه میشم
خوب بچه جون انقدر مخاطبت رو مجهول نکن که من هم از فضولی دق کنم !
تو کی آپ کردی من خبر نداشتم ؟