زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

آقایون خانوما.همه بشینین.دوست ندارین هم نشینین!!! همه دست ها با هم دیگه بالا....اوووی!!! بی جنبه ها.دست نزنین!!فعلا که عروسی در پیش نیس :دی
دست ها بالا...ای بابا...نترسین.نمی خوام دستگیرتون کنم بااااباااا
حرف نزنین فقط گوش کنین.دست ها رو می برین بالا.ورزش صبح گاهی هم نیست بی هنرها :دی
نمی خواد اصلا دست هاتون رو ببرین بالا.فقط آمین بگین بسه!
خدایا....یه کار کن بیفته!!! دامن رو نمی گم که :دی نزنید :دی همون مسئله رو می گم،اتفاق رو می گم و بعدش هم راز از پرده رو...از همه بهترش هم بعدش،آخر سر رخ میفته بیرون...بپا نشکنه بچه...همش که داره میفته!!!
نظرات 4 + ارسال نظر
بارون دوشنبه 20 شهریور 1385 ساعت 23:30

هی جَووووووون! خوشحالم که خوبی! :)

دیبا جمعه 24 شهریور 1385 ساعت 20:45



بابا ُقلمت این سبکی جالبه خیلی.

ن.... یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 02:31

:(

نرگس یکشنبه 26 شهریور 1385 ساعت 23:24

فعلا که عروسی در کار نیست؟؟؟این خیلی حرف بوداااا!!!!!!! این قید ؛فعلا؛ چه ها که نمیکنه...:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد