زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

امروز رفتم با یکی برای کار صحبت کردم.کار توی یه مدرسه.مسئول سایت خبر رسانی مدرسه و مسئول پایگاه داده شون...با همه چیزش موافقم.حقوق کمش، 5 روز در هفته اش، ساعت کاری صبح علی الطلوعش...فقط اینکه گفت یکی رو می خوان که روش سرمایه گذاری کنند که سال بعد توی مدرسه شون بشه یه حالت کمک مشاور...هیچ وقت این شغل آینده ای نبوده که واسه خودم تصور می کردم...یا باید بهشون بگم که سال بعد نمی مونم...یا اینکه برم و آخر سال تحصیلی ول کنم کار رو، که نمی دونم،شاید یه جورایی نا مردیه...ولی احتیاج دارم واقعا به یه منبع در آمد...

پ.ن: این روزها چرا اینجوریه؟خاصیت روزهای پاییزه یا چیز دیگه ست؟انگار همه ی شادی ها مرده...انگار همه جا سیاه و سفیده...من پاییز رو دوست دارم...ولی نه این جوری :(
نظرات 5 + ارسال نظر
نرگس یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 22:49

خوبه...مهم نیست اینده اش چی میشه...الان رو بچسب...این روزا مگه چه اشه..به این خوبی..به این شادی..به این خوشگلی... بخند ...این یک.... است :دی

مرمر یکشنبه 27 آبان 1386 ساعت 23:45

تو برو جا پات و محکم کن. یوهو دیدی شدی یه معلم کامپیوتر به جای کمک مشاور :دی

maryam دوشنبه 28 آبان 1386 ساعت 22:09

nemidoonam chi begam, omidvaram har tasmimi migiri barat behtarin bashe, vali mashverat ham osoolan kare khoobie dadash koochoolooye man

منوچهر سابق ! دوشنبه 28 آبان 1386 ساعت 23:16 http://www.manesabegh.blogfa.com

دنبال کار میگردی ؟ با من تماس بگیر فوری .. با ایمیل

عادله سه‌شنبه 29 آبان 1386 ساعت 11:18 http://khabidarhayahoo.persianblog.ir/

سجاد عزیز اول از همه می خوام از اینهمه لطفی که به من داری تشکر کنم .
در مورد کار هم خودت که ماجرای منو می دونی . پس نمی تونم بهت بگم که چیکار کنی .
لب و لوچه منم این روزا آویزونه . هیچ روزهای خوبی نیست .
ولی بیا امیدوار باشیم که بهتر میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد