زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

بعد از فوتبال بود.باختیم و از روی عصبانیت و به شوخی محکم با لگد زد توی بازوم.چنان دادی زدم سرش که یادم نمیاد هیچ وقت انقدر بلند داد زده باشم.دردم گرفته بود.اما خیلی وقتا دردای خیلی بدتر از این هم بوده.چنان بلند سرش داد زدم یابو علفی و بعدش اونقدر جلو خودمو نگه داشتم که نرم بزنم با مشت تو صورتش که از خودم ترسیدم.اونم با داد من تعجب کرده بود و داشت آماده می شد که اگه من کاری کردم جواب بده.از خودم ترسیدم من...هیچ وقت اینجوری نشده بود که کنترل خودم رو از دست بدم...من همیشه می فهمیدم که دارم با صدای بلند حرف می زنم یا نه.وقتی بلند حرف می زنم که خودم بخوام.وقتی حرف نمی زنم که خودم بخوام.اما الان دیگه مثل قبل نیست انگار...
احتمالا پنج شنبه بریم شمال.باباهه دیگه همه ی کارهای ماشین رو میندازه گردن من و منم این روزا اصلا حوصله ندارم.دلم شمال میخواد، اما نه با اینایی که داریم میریم.خیلی خیلی آدم های خوبین، اما من دلم تنهایی می خواد...
فکر می کنم این منم که به تنهایی احتیاج دارم، یا چون هیچ کسی نیست به خودم میگم که دلم تنهایی میخواد.به نتیجه نمیرسه.نمیگم به هرکسی رسیدم بهش اظهار علاقه کردم، اما مطمئنم از تعداد انگشت های یه دست کمتر بوده.نمی دونم این منم که همیشه آدم هایی به دلم میشینن که نشدنی ه، با اونان که تا منو می بینن فرار می کنن.بیخی...شما فکر کنید اصلا ما عاشق زندگی ِ نه تنها تک جنسی، بلکه عاشق زندگی ِ تک سلولی می باشیم!
حالا که برف نیست، یکی میاد بریم با کتاب بزنیم تو سر و کله ی همدیگه؟من دلم یه آدم حسابی میخواد که بگه که چه کتابی بخرم.من اصلا نمی تونم از خوندن چند خط از کتاب بفهمم خوبه یا نه...
این پسرخالهه دیگه گند قضیه رو در آورده و زورش میاد بره پول مون رو بگیره و فقطم اون می تونه بره بگیره.خوب من دلم میخواد خفه ش کنم اینو
فکر کنم ته کشید غر زدن هام :)

پ.ن:نیکو خانوم، ممنون بابت معرفی خرس های پاندا :)
نظرات 7 + ارسال نظر
نیکو سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1387 ساعت 23:26

سلام دوستم.خوشحالم که خوندی و لذت بردی من که عاشق این کتاب شدم و کلی کیف کردم.حالا که خوشت آمده پس بخون ُ: زندگی بیش رو و خداحافظ گری کوبر رومن گاری :و غیر منتظره بوبن این کتاب ها رو هم دوست دارم و البته مائده های زمینی آندر ژید عالی عالی عالی ...حرفی نمی تونم بزنم.در ضمن شمال رفتی کلی خوش بگذرونننننننننننن من دلم لک زده برای یه لحظه شنیدن صدای دریا.خوش باشی دوستم.

ممنون :)

مرگ قسطی چهارشنبه 18 اردیبهشت 1387 ساعت 23:26 http://paradoxical.blogfa.com

سفر خوش بگذره

فاطمه جمعه 20 اردیبهشت 1387 ساعت 12:21

می دونستی من سه سالی می شه شمال نرفتم؟ می دونستی دلم می خواد هر جور شده این تابستون برم؟‌

پیرهن پری شنبه 21 اردیبهشت 1387 ساعت 14:58

اَ نمایشگا کتااب
اَ شمال
اَ چه قد همه چیزای خوب !!
برو حالشو ببر ، واسه تنهایی و تنها بودن وقت هس :دی
‌این فرصتای قشنگ همیشه نیستن که

نیکو دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 ساعت 01:01 http://www.mypaper.blogfa.com

این نیکو من نیستما ... قاطی نکنی باز !!!

نیکو پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1387 ساعت 00:37 http://www.mypaper.blogfa.com

چرا نظرای من هیچ کدوم نیستن؟؟؟

مریم جمعه 27 اردیبهشت 1387 ساعت 15:18

خب بنویس دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد