باید خودم را مجبور کنم به نوشتن... این روح یخزده را بیدار کنم :|
چند روزه حالم خوبه. یعنی هم بده و هم خوبه. نمیدونم اصلا چهجوریه. اومدم اینجا بنویسم که فقط نمیرم، که سعی کنم زنده بمونم...
فصل امتحانها و طبق معمول درس نخوندم هیچی. کار هم که سنگین و هر شب تا دیر وقت سر کار. خدا بهم رحم کنه با این 16 واحد. کاش نیفتم چیزی رو، هرچند هنوز حتی کتابهام رو نخریدم...
همین... دلم گرفت. حرفم نمیآد دیگه.
سلام.سعی کن بنویسی!حتی نوشتن چندخط باعث میشه چیزی که تو ذهنته و درگیری رو بیاری اینجا و یهکم آرومت میکنه!نوشتن واسه کسی که عادتش شده خوبه!میدونی یکی میگفت:وقتی ناراحتی بنویس!همین که مینوسی باعث میشه از ذهنت بیاد بیرون و باعث رهاییت میشه!
امیدوارم تو امتحاناتت موفق باشی.سعی خودتو بکن و یهکم به خودت فشار بیار،درستو بخون و امیدوارم از این ترم راضی باشی!مواظب خودت باش و انقدم بدتر از من منفی نباف!باشه پسر خوب؟!
:)
تو منفی باف نیستی که. از تو آدم با پشتکار تر هم مگه پیدا میشه؟ :)
چرا من اصولاً خیلی منفیبافم و زیادی عجولم و تصمیم میگیرم!اما تو سعی کن اینجوری نباشی!منظورم اینه هی فکر منفی نکن و حرفای منفی نزن!بگو میخوام و میتونم،میدونم که میتونی و از عهدش برمیای اگه نه بهت نمیگفتم مطمئن باش!باشه؟!
باشه :)
همونایی که دلنبشته گفته رو تأیید میکنم!
---
کتاب نخریدی واقعاً؟! خلی خب! حذف کن همه رو! :O
---
آهنگ پسزمینه رو، درواقع شعرشو، دوست می دارم.