زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

زویی

هرچقدر بعید...باز تو خدای منی...

یادم نیست قبلا چند بار سر کسی داد زدم. ولی مطمئنم از تعداد انگشت های دست و پا و دست و پای شما و اونا کمتره خلاصه. ولی امروز صبح اون قدر شاکی بودم از دستش و از بس هی می خواست بگه که تقصیر من نیست و هی می گفت که منو خراب کردی، داد زدم و گفتم به جای این که بگی مسئولش من نیستم، بگو معذرت می خوام که یادم رفت. اون جوری دیگه هیچ کس هم چیزی بهت نمیگه. دیگه بعدش با من حرف نزد و منم می لرزیدم تا چند دقیقه بعدش از اضطراب این که من هیچ وقت سر کسی داد نمی زنم...


پ. ن: عوض شدم خیلی... خودم خوب می فهمم اینو :|

نظرات 6 + ارسال نظر
امیرحسین سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 18:42 http://paradoxical.blogfa.com

مینی ماست مال و خوب اومدی سجاد جون...دمت گرم!

خرس قهوه ای چهارشنبه 25 دی 1387 ساعت 13:17

تغییر همیشه هم بد نیست...

نرگس چهارشنبه 25 دی 1387 ساعت 23:03

ما خوشمون اومد از این داد زدن شما:دی

فاطمه چهارشنبه 25 دی 1387 ساعت 23:30

تغییر... یعنی چی می تونی شده باشی...

زهره جمعه 18 بهمن 1387 ساعت 21:39 http://www.zohreh_f.persianblog.ir/

چقدر دلم برای این صفحه تنگ شده بود ....نوشته هایش اما تغییر کرده اند...بزرگ تر شده اند انگار.

اوهوم... خیلی وقت بود نیومده بودی این‌ورها :)

نیکو ... خودم شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 01:56 http://www.mypaper.blogfa.com

سلام !!!
چرا واسه اون یکی پستت ، نمیشه کامنت گذاشت ؟؟؟ چرا بستیش ؟؟؟

بعدشم کدوم کامنتو تایید کردی ؟؟؟ من که برات کامنت نذاشتم ...

آپ شدم ... بلاخره ... سر بزن !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد